سفارش تبلیغ
صبا ویژن









درباره من

قاصدک
اینجا، صفحه ی بیست و یکم است. صفحه ای که شاید در دنیای واقعی وجود نداشته باشد...

قاصدک را اینجا می‌بینید!

آرشیو وبلاگ
سالگرد رحلت امام خمینی(ره)
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1387
بهار 1388
تابستان 1388
پاییز 1388
زمستان 88
پاییز 87
بهار 89

لوگوی دوستان





 
لینک دوستان
پیاده تا عرش
پرواز تا یکی شدن
... حبل المتین ...
دختری در راه آفتاب
امُل جا مونده
جاکفشی
کوهپایه
اس ام اس های مثبت!
تخریبچی ...
لبــــــــگزه
گل دختر
برای اولین بار ...
رنـــــــــد
خط سوم
آخوندها از مریخ نیامده اند!!!
بچّه شهید
مامان محمدجواد و راضیه!
عکس فوری
خلوت من
دل نوشته های یک هاجر
نوشته های یک خانم ناظم
رفیق نارفیق
قافله شهداء
روزی تو خواهی آمد
ستاد مردمی حمایت از تحریم کالاهای صهیونیستی
دوزخیان زمین
اینجا چراغی روشن است ...
شیعه مذهب برتر
بچه های قلم
با من حرف بزن
شکوفه خانوم
کشکول جوانی
منبرنت
یادداشت های یک روحانی
تارنما
فوتوبلاگ وصال
بانوی سراچه
مجنون
سیر بی سلوک
دسته کلید
حیرتکده ی عقل
نم نمک
حجره طلبگی
بل بشو
نـو ر و ز
مادر قاصدک صفحه ی بیست و یکم
قاصدک
نهج البلاغه
باسیدعلی‏تافتح‏قدس‏ومکه
نشریه الکترونیک چارقد
میس طلبه
قاصدک های سوخته
حجره ی دانشجویی یک بسیجی
سوخته دل
صفحات خط‏خطی


لینکهای روزانه
نامه‏ی آیت‏الله علم الهدی به موسوی [203]
بیانیه‏ی شماره هیجده موسوی!!!! [36]
حماسه‏‏ی حضور برای ساندیس... [32]
چشمان ِ تیزبین.. [33]
درود بر کسروی... ! [45]
فرم ثبت‏نام اردوی از بلاگ تا پلاک 4 [59]
مادر شهید مغنیه می‏گوید... [101]
شماره ی جدید چارقد [116]
یک فقره چک از سال 1352 [37]
خاطرات مقام معظم رهبری از دوران مبارزه [78]
سلام بر مادر گمنام شهدای گمنام [225]
[آرشیو(11)]




لوگوی وبلاگ





آمار بازدید
بازدید کل :217455
بازدید امروز : 47

خروجی‌های وبلاگ
 RSS 


   

به نام خدا

ای دریغا که همه مزرعه دلها  
                             
علف هرزه کین پوشاند ست  
و همه مردم شهر
             
 بانگ برداشته اند
                         
  که چرا سیمان نیست
و کسی فکر نکرد
              
که چرا ایمان نیست
و زمانی شده است
                 
که به غیر از انسان
                                   
هیچ چیز ارزان نیست
(سید مهدی شجاعی)              



نویسنده » قاصدک » ساعت 1:45 عصر روز پنج شنبه 87 تیر 6

این روزها هوا چقدر گرم شده، انگار خورشید می خواد همه کم‏کاری‏های زمستون را جبران کنه، دیگه از شور مدرسه بچه‏ها هم خبری نیست. در عوض سر کلاس‏های تابستونی و پارک‏ها خیلی شلوغه. نمی‏دونم تو هم حس من را داری یا نه، شایدم بگی آخه تابستون هم شد موضوع نوشتن!؟
بهار 87 تمام شد، انگار همین دیروز بود که همه ما دور سفره هفت‏سین اومدنش را جشن گرفتیم و آرزوی سالی پر از موفقیت را برای همدیگر داشتیم .اما امروز اول تیر گرماست، آغازی برای فصلی که هرچند فراغت است به نام دانش‏آموزان ودانشجویان وتعیین سرنوشت است برای فردای پشت کنکوریها، اما تابستان فصل مشترک همه‏ی ماست از همه قشری، سنی و جنسی.
یادم می‏آد وقتی که بچه بودم آسمون تابستان را خیلی دوست داشتم، آسمان روزش آبی وبی غل‏وغش وگشاده دست و آسمان شبش زیبا و پر از نور ستاره‏ها بود. امروز که بزرگتر شدم باز هم این آسمان را خیلی دوست دارم، هر چند در شهرهای بزرگ آبی آسمان به خاطر بی‏مهری‏های آدم‏های ماشینی دیگر رمقی ندارد، اما آسمان روستاها و شهرهای کوچک به اندازه‏ی دلهای همه‏ی آدمهای با صفایش بزرگ و آبی است.حتماً می‏گویی این حرف‏ها چه معنی دارد؟ تابستان این همه جاذبه دارد، چرا آسمان، که دربسیاری از شهرها نمی‏توانی آبی‏اش را بیابی؟
می‏دونی آسمان نماد بلندنظری وپاکی دل است. همیشه رفتن به فضا جزءآرزوی بشر بود، همه‏ی ما آدم‏ها دوست داریم از بالا به دنیا وزندگی نگاه کنیم. آسمان تابستان این فرصت را در اختیار تو می‏گذارد تا وسعت نامتناهی را مشاهده کنی و در شب بدون اینکه احساس سرما کنی و مانعی برای تابش نور ستارگان باشد، از خلقت زیبای خدا لذت ببری و فکرکنی. این ستارگان از آن بالا شاهد آمدن و رفتن انسان‏های بسیاری بوده‏اند .قرن‏های متمادی است که این چرخه ادامه دارد. اگر متوجه سخن من نشده‏ای وفکر می‏کنی تنها یک متن احساساتی بدون هدف نوشته‏ام به تو می‏گویم: دوست من، همانطور که بهار گذشت تابستان 87 نیز می‏گذرد ودیگر تکرار نخواهد شد و این روزهای عمر من و توست که طی می‏شود. فراموش نکنیم، نباید در زندگی ماشینی غرق و از اصل خود دور شویم. تابستان فصل همت‏های بلند است نه تنبلی وسستی، به آسمان نگاه کن آسمان همیشه بلند و وسیع نظر است وشب هنگام یادآوری است برای مراجعه به خودت.
 


نویسنده » قاصدک » ساعت 12:14 عصر روز شنبه 87 تیر 1

همه چیز گرون شده. زندگی و ادامه‏ی اون برای همه مشکل شده. توی دنیا، انگار خبری شده، همه به تکاپو افتاده‏اند .بازارها غلغله است. هر کسی به دنبال چیزی می‏گرده اما انگار هیچکدام وسیله‏ی مورد نیاز خودشون رو پیدا نمی‏کنند.
دنیا وضعیت بحرانی رو داره سپری می‏کنه. عمق فاجعه زیاده، بیشتر از اون چیزی که در ذهن کسی بگنجه.مردم دربه‏در همه جا را زیر پا گذاشته‏اند تا ذره‏ای یا شاید کمتر از اون انصاف گیر بیارن ولی همه‏جا انصاف کم اومده و قیمتش سر به فلک گذاشته (تو پرانتز بگم انصاف تموم شده ).
کاش فقط انصاف کم بود، قحطی رحم و مروت هم شده. ترس، دل همه رو پر کرده. عفت وحیا، غیرت ومردونگی، همه وهمه کم‏یاب شده.
از یه منبع آگاه وموثق شنیده شده: توی دنیا قحطی بزرگی اومده.جون مردم به لبشون رسیده، همه خسته شدن وفریاد عدالتخواهی همه‏ی دنیا رو پر کرده. آخه عدالت هم کم یاب و گرون شده!!!!!
دیگه رمقی برای زنده بودن و نفس کشیدن نمونده.ذره‏ای ایمان و آرامش پیدا نمی‏شه. حتی بیشتر اونهایی هم که این چیزها رو دارن با دیگران قسمت نمی‏کنند (امر به معروف ونهی از منکر هم کم‏یاب شده ) انگار کسی به کسی نیست. کمتر کسی به فکر دیگری هست.
مردم تشنه‏ی آب عدالت و آرامشند. همه زیر لب زمزمه می‏کنند: پس کجاست بارانی که به ما ببارد وما را سیراب عدالت کند؟! سیراب معرفت سیراب ایمان وخداپرستی؟! در یک جمله سیراب آرامش؟!
این‏روزها همه جا حرف از گرونیه، از مردها در حالیکه در مغازه‏هاشون نشسته‏اند وزن‏ها وقتی دور هم جمع می‏شن حتی وبلاگ‏نویس‏ها هم!
کاش یادمان می‏افتاد که قرن‏هاست گرانی به ما فشار می‏آورد وتشنه‏ایم، وقرن‏هاست که دیگر بارانی نباریده و کاش به خاطر بیاوریم که زمانی است نور وروشنایی را جیره‏بندی کرده‏اند.
کسانی که احساس می کنند از وسایلی که گران شده در منزل دارند لطفا با ما در میان بگذارند برای کمک فوری به نیازمندان!!



نویسنده » قاصدک » ساعت 2:4 عصر روز جمعه 87 خرداد 31

‏‏نام تو که می‏آید، قلم توان نوشتن ندارد. اصلاً نمی‏دانم چرا نامت را بغضی سنگین و دردی غریب همراهی می‏کند.
من تو را به نام پاکزادگانت می‏شناسم، سروران بهشت و مادر صبر.
و اینجاست که بزرگیت را می‏ستایم. تو استاد مکتب ایثار و وفا، مادر آفتاب و بانوی آبی، ای مادر تشنه کام کربلا.
و برای من تو آشنای غریبی که هر‏چه بیشتر در موردش می‏خوانم و می‏شنوم، احساس می‏کنم هنوز نمی‏شناسمت...

وقتی می‏خواندم که خدا پیامبر را به خاطر علی‏(ع) و آن دو را به خاطر تو خلق کرد من سرگشته‏ی کوی کرامتت می‏شدم، ای کرامت خدا.
تو نه تنها آبروی همه‏ی بانوان عالم بلکه آبروی همه‏ی عالمیانی.
فاطمه تو که آمدی ارزش و کرامت همه‏ی دختران و زنان زنده شد. در عصری که دختران نماد شرم پدران بودند، تو دختر رسالت محمد(ص)، نماد شرافت و افتخار پدر بودی. تو آن‏قدر مراحل کمال را سریع طی کردی که هیچ مردی جز علی(ع) لیاقت همراهی تو را نداشت. فاطمه، پدر برای تو جان بود و تو برای پدر جانان، و عجب نیست اگر هجران جان، جانان را بیقرار سازد.
بانوی شرافت، مرمان عصر تو شرف شناختت را نداشتند، همانطور‏که حافظه‏ی ناقصشان، ولایت علی را به فراموشی سپرد.
ای بانوی گمنام، هر چند قبر تو در فرش خدا پنهان است اما در عرش او نامت شهره‏ی همه‏ی آفاقیان و ملکوتیان است و ما عاشق و شیفته‏ی بانوی گمنامی هستیم که دنیا از حضورش آبرو و اعتبار گرفته است.



نویسنده » قاصدک » ساعت 12:7 صبح روز شنبه 87 خرداد 18

 ویژه‏ی شهادت ام ابیها،فاطمة الزهرا‏ (س)

 گفت:بخوان ناب ترین آیه عشاق را
                                            سبزترین زمزمه باغ را
                                                                       رونق آفاق را
گفت:بخوان پاک ترین آیه توحید را
                                          جلوه تابنده خورشید را
                                                                         طلعت ناهید را
گفت:بخوان آبروی آب را
                               روشنی و پاکی مهتاب را 
                                     
                                                               
آیینه ناب را
گفت بخوان :اینهمه
                    
خواندم:یافاطمه

 



نویسنده » قاصدک » ساعت 11:55 عصر روز پنج شنبه 87 خرداد 16

<   <<   11   12      >

کلیه حقوق متعلق به وبلاگ صفحه بیست و یک می‌باشد.
(حامیان مردمی احمدی نژاد( یاران  عدالت